روزگار شیرین

روزگار شیرین

زندگی من؛ زندگی زنی دور از وطنش ! (قبلا نوشته بودم نوجوانی دور از وطنش، بعد تازه جوانی، اما حالا زن جوانی شدم.)
وبلاگ من نقش دفترچه خاطراتی را دارد، که مطالبش را برای کسانی که علاقه به خواندنش دارند، باز و قابل دسترسی گذاشته ام.
بانوش.

خودم را دوست دارم (گاهی)

يكشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۱۶ ق.ظ

سلام!

اسمم را دوست دارم!

و صدایم را نیز دوست دارم.
و علاقه ام به رقص را دوست دارم.
چشمام را دوست دارم.
گاه پا هایم را نیز دوست دارم.
دستانم را با مو هایشان دوست دارم.
لب ها و دندان ها و حتی دماغم را دوست دارم.
و ابرو هایم را. و گوش هایم را که بهشان بی توجه هستم.
اما گوش ها نیز زیبا اند.
بازو ها و شکم و مو های بدنم را می پزیرم.
آدم های زندگی ام را دوست دارم.
غرق شدنم در تعریفی که کسی برایم می کند را دوست دارم.
نگاه هایم را دوست دارم و شور ام را. 
دوست ندارم که با خانواده ام دعوا کرده ام و می کنم.
ترجیح می دادم که همیشه به آنان فقط عشق می ورزیدم و اذیتشان نمی کردم.
و عطر و نگاه و صدا و لمس تک تک شان رویاییست برایم. از هر غذایی لزیز تر! از هر آبی طراوتبخش تر.
و دوست می داشتم که آگاه نمی بودم به مرگ چون هنوز نمی دانم چطور باید با آن برخورد کنم.
اخیر تنها چیزی که می توانم بنویسم و بگویم در مورد زندگی و حسم این است که زندگی خیلی عجیبه.

بدرود.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۲/۰۱
بانوش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی