روزگار شیرین

روزگار شیرین

زندگی من؛ زندگی زنی دور از وطنش ! (قبلا نوشته بودم نوجوانی دور از وطنش، بعد تازه جوانی، اما حالا زن جوانی شدم.)
وبلاگ من نقش دفترچه خاطراتی را دارد، که مطالبش را برای کسانی که علاقه به خواندنش دارند، باز و قابل دسترسی گذاشته ام.
بانوش.

۱ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

سلام!

کلمه ی بلاگر قبلا برام معنیِ آدم هایی رو داشت که بلند پرواز می کردن با قلم شون. ولی الآن انگار یه شغل هست مثل همه ی شغل های در آمد زا ی دیگه.
هنوز از اینستاگرام بدم میاد. این که اطلاعات سریع و راحت در آن رد و بدل میشن خوبه. ولی این که آدم هایی که نظرشون بدون هیچ تحلیلی هست فکر می کنن نیاز هست نظرشون رو به هزاران دنبال کننده شان دهند، مسخره است. البته که تماشای رفتار آدم ها در شبکه های اجتماعی خیلی جالبه. آدم ها حس می کنند در زندگی دیگران شریک هستند. و همه تنها تر غرق میشن در تنهایی شون.

این روز ها خبر های بد زیادی آمدند.
دیشب بابا آواز عمه اش را گوش می داد. آخرین بار که دیدم اش، بهم گفت تو جهانگردی؟ موندم چی جواب بدم.. گفت دیگه سفر نرو، درستو تموم کن و برات یه شوهر خوب پیدا میشه. حالا عمه جان هم زیر خاک هست و حنایی که بهم داده در کشوی کمد ام.

چند ماه پیش سر یکی از کلاس هام، باید می گفتم چی برام مهمه. گفتم شکست ها. چون کم کسی برام از شکست هاش و سختی ها صحبت کرده. این که چند بار جواب منفی گرفتن و جه شب ها بیدار بودن و فکر می کردن چه طور پول در بیارن. در ادامه به کلاس گفتم: من می ترسم از خوشبختی. چون فکر می کنم لیاقت اش رو ندارم و هر قله ی خوش بختیِ زندگیم، شروع درد های تازه هست. مثل خرگوش ها که صدای خطر میشنون و هوشیار به دنبال خطر می گردند، منم فکر می کنم هر لحظه از جایی و زمانی که انتظارش را نداشته ام، اتفاق شومی برام می افته،
ما فکر می کنیم مهم و خاصیم و بودنمون دز دنیا خیلی با اهمیته. نمی دونم با این موضوع موافقم یا مخالف.

به نظرم، زنانگی و مردانگی جفت شون انسان بودنه. هم یک زن نوازش دوست داره، هم یک مرد. هم یک زن دوست دارد حس کند بهش نیاز است، هم یک مرد. و هر دوی آن ها بسیار شکننده اند.
یکی از ترم سومی ها، یه مجموعه در مورد زنانگی داره عکاسی می کنه. عکساش زنان جوانی را نشان می دهند که در خلسه ای هستند از معنویت و طبیعت. نمی شه که کل زنانگی رو به همین عکسای خوش گل خلاصه کرد.

امروز فهمیدم نمی تونم اسم سیمین رو برای دخترم استفاده کنم، اگر قرار باشد او در آلمان مدرسه رود. همانطور که آلمانی ها اسم مرا هیچ وقت درست تلفض نکردند، سیمین رو هم شاید خیلی غلط تلفض کنند. فکر کنم تقصیر خودمم بوده که اسمم رو با لهجه ی آلمانی همیشه معرفی کردم.

بدرود.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۸ ، ۱۴:۴۹
بانوش