روزگار شیرین

روزگار شیرین

زندگی من؛ زندگی زنی دور از وطنش ! (قبلا نوشته بودم نوجوانی دور از وطنش، بعد تازه جوانی، اما حالا زن جوانی شدم.)
وبلاگ من نقش دفترچه خاطراتی را دارد، که مطالبش را برای کسانی که علاقه به خواندنش دارند، باز و قابل دسترسی گذاشته ام.
بانوش.

۱ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

سلام!

یادمونه همه مرد بیست روز جوان تر از مرا که شش ماه پیش رفت؟ و یادمان است که من خیلی رنج کشیدم؟ لا اقل بعد از او اشعار را درک توانستم کنم. و او خیلی خیلی خیلی دفعات زیادی غیب شده است. خلاصه! من آخر هفته ی گذشته سنندج بودم برای اولین بار پیش دختری بسیار نازنین به نام مهسا و شب که بر ایوان خانه ای قدیمی هنگام غروب آفتاب ایستاده بودم و با فربد راجع به موضوعات مختلف عمیق صحبت می کردم و عمیقا خوش بخت بودم، همانی که رفت بهم پیام داد. امروز باهم تلفنی صحبت کردیم و احتمالا هفته ی دیگه هم را ببینیم. اصلا نمی دونم چی خواهد شد و چه خواهیم گفت و چه احساساتی خواهم داشت. نکته مثبت اینه که سر انجام حاضره حرف بزنه. ولی شاید یه کم دیر باشه.. هان؟

من که پارک نیستم آدم هی بره و بیاد. ولی بریم و بشنویم چه دارد برای گفتن، مردی که همچنان صبر کردنش به دل می نشیند.

خواستم در جریان باشید.

فردا عصر هم میرم اهواز و دزفول و خرمشهر و هر جای دیگر که باد مرا وزد. شاید یک یا دو عکاس ببینم و ادامه دهم پروژه ام را. ایشالله راضی باشم در آخر از مجموعه ام!

اکنون بریم با فاطمه انجمن عکاسان دفاع مقدس و آماده ی جنوب شویم!

بدرود.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۶ ، ۱۴:۰۸
بانوش