روزگار شیرین

روزگار شیرین

زندگی من؛ زندگی زنی دور از وطنش ! (قبلا نوشته بودم نوجوانی دور از وطنش، بعد تازه جوانی، اما حالا زن جوانی شدم.)
وبلاگ من نقش دفترچه خاطراتی را دارد، که مطالبش را برای کسانی که علاقه به خواندنش دارند، باز و قابل دسترسی گذاشته ام.
بانوش.

۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

سلام.

شهری که اکنون درش زندگی می کنم، خیلی دلنشینه. به خصوص روز های آفتابی اش.

هفته ی گذشته خیلی کار کردم، و کارم هم خوب بود. سه بار عکس تیتر روزنامه را گرفتم و یک بار دیگه یکی از سه عکس تیتر را.
از کارم و عکس هایی که منتشر شدند راضی ام خیلی!

امروز پر خوری کردم و حوصله ی ورزش کردن نداشتم.

الآن چهار هفته گذشته از اسباب کشی ام. و از قطع رابطه ام با ل.
همان روزٍ اسباب کشی که از عکاسیِ آخر هفته برگشتم، رفتم پیشش و گفتم بهتره که ادامه ندیم.. پرسید پس چرا می بوسیم وقتی می خوای بهم بزنی.. راستش باهاش بهم زدم چون عمیقا عاشق اش نشدم، دوستش داشتم و از علاقه ام بهش خیلی کم نشده، اما عاشق نشدم. و از خودم پرسیدم آیا می توانم تصور کنم او پدر بچه هایم باشد. و چون مقداری علاقه در من نسبت به او هست، تصمیم گرفتم بیشتر اذیت نشه. چون هر چه دیر تر تمام می کردم، بیشتر درد می کشیدیم. ولی خوب اینطوری دوستی بینمون هم خراب شد. هنوز هم مردِ خیلی عزیزی هست برام و ازش ممنونم که با من محترامانه و مهربان رفتار کرد :)

دارم فکر می کنم چطوری قراره بعد از کار آموزیم پول در بیارم و اجاره ی خانه دهم. فکر کنم ۳۰۰ یورو حد اقل خرج اجاره ام میشه. در اصل، ماهی ۶۰۰ یورو نیازم میشه حد اقل.

امروز خوش گذشت بهم. از تماشا کردن مسیری که تا فروشگاه ترکی طی کردم لذت بردم، از آرامش و از آشپزی! ته چین درست کردم!

الآن هم در ایوان نشسته ام و پس از خوردن یک عالمه ته چین، خوابم گرفته.

خلاصه! مردانی که دلتان را ربوده اند را ببوسید و لذت ببرید!

بدرود!

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۷ ، ۲۲:۳۷
بانوش