روزگار شیرین

روزگار شیرین

زندگی من؛ زندگی زنی دور از وطنش ! (قبلا نوشته بودم نوجوانی دور از وطنش، بعد تازه جوانی، اما حالا زن جوانی شدم.)
وبلاگ من نقش دفترچه خاطراتی را دارد، که مطالبش را برای کسانی که علاقه به خواندنش دارند، باز و قابل دسترسی گذاشته ام.
بانوش.

فضای مقدسِ شین.صاد.ته.

پنجشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۴۱ ب.ظ

سلام!

دو سال پیش، در ساندکلاد ثبت نام کردم.
و امروز باز یکی از صدا هایی که دوست دارم را دارم می شنیدم. «دیالوگ موسیقی - جمعه».
صدایی از جدایی نادر از سیمین در آن هست. پرتابم کرد به یک سال پیش، ایران، بحرانی که داشتیم.
با بیماریِ مامانی، خانواده در بحرانی فرو افتاد. اما از درّه ی غمگینی که پر بود از ترس و اشکِ مادر، در آمدیم..

امروز مشاوره بودم.. مقدار زیادی خندیدیم.. من و روانکاوم. ازش آخرش هم پرسیدم چند سال داره.. و وقتی خواست مرا بپیچوند، پرسیدم آیا دارین مرا می پیچانید؟ و سؤالم را بعد از کمی گفت و گو جواب داد.

راجع به دوستام امروز بیشتر حرف زدیم اما خیلی هم راجع به گذشته و اعتماد کردنم و ترسم از سرد شدن.

رسیدم به مونولوگِ صابر ابر در «اینجا بدونِ من».

حوس کردم فیلم ببینم..!

و شدید دلم هوای ایران و مرامش رو کرده.

«سلامتیِ سه تن: ناموس و رفیق و وطن! سلامتیِ سه کس: زندونی و سرباز و بی کس!»

و دلم برای خسرو شکیبایی و صدایش تنگ شده. برای حمید فرخ نجاد. محسن تنابنده. بهداد. اشکِ گلشیفته. انتظامی. برویز برستویی. لیلا حاتمی.
فضای مقدسِ فیلم های دفاعِ مقدس. دلم برای احساساتی که در فیلم ها بهم منتقل می شوند، تنگ شده.

رسید به فریادِ نقشِ اولِ «از کرخه تا راین». فوق العاده.

هه..

یادِ داستانِ فاطیما بهبودی افتادم.. جنگ.. ارقِ ملیِ ایرانی ها.. ایرانم..

از صبح که بیدار سدم، تا الآن خسته ام و خوابم میاد.
این خیلی بده که با وجودِ خوابیدن، خسته باشی. افسوس!
اما خوشبختانه چیزی به نامِ رِد بول وجود داره.. قیاافه ام روز به روز داغون تر خواهد شد به خاطرِ خستگی و جسمم هم به سویِ بیماری از خستگیِ شدید حرکت خواهد کرد، اما چه کنیم وقتی بی برنامه ایم و این همه کار باید انجام شوند.

امروز، داستانی از یکی از همدانشگاهی هایم در ده (!!!) صفحه از مجله ی Stern منتشر شد.
با فلوریان مولر هم امروز صحبت کردم.. اولین بار بود درست با هم حرف زدیم.. و فیلیپ رو هم دیدم.. می گفت تو پاییز عکس هایی که در استانبول گرفته رو احتمالا همان مجله ی Stern منتشر می کنه.
انشاالله عکس های من هم در آن منتشر شوند.. و... عکاس بزرگی شوم. آمین!
تمام زندگی ام عکاسیه!

بدرود!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۳/۲۱
بانوش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی