روزگار شیرین

روزگار شیرین

زندگی من؛ زندگی زنی دور از وطنش ! (قبلا نوشته بودم نوجوانی دور از وطنش، بعد تازه جوانی، اما حالا زن جوانی شدم.)
وبلاگ من نقش دفترچه خاطراتی را دارد، که مطالبش را برای کسانی که علاقه به خواندنش دارند، باز و قابل دسترسی گذاشته ام.
بانوش.

چو گیس در باد رها شو

چهارشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۳۲ ب.ظ

سلام.

امروز راستی یه بچه گربه رو بردم دامپزشکی. و بعد که فهمیدم درمان اش چه قدر گرونه، برگشتم باهاش به پارک و گذاشتم اش آنجا. ولی باحال بود راه رفتن در خیابان با بچه گربه ای بر دستم. اسمش رو گذاشتم مهسا.
مهسا یکی از اسم هاییست که در موردش فکر می کنم برای خودم. یه اسم مستعار. که وقتی خانمی تو تعزیه ازم اسم و فامیل و شهر و دانشگاهم را پرسید، همه اطلاعات خصوصی ام را بهش ندم.
اشکال اسم بانوش اینه که مستعار نیست. بانوش الکی نیست و چند سال قدمت داره.
یکی از دوستام نوشین رو هم پیشنهاد داد. ولی مهسا رو زبونم می چرخه و نوشین هنوز برایم تازگی داره.

امروز وقتم رو خیلی خیلی الکی گذراندم. خیلی خیلی الکی. 

بخوابم که فردا دیگه خواب نمانم مثل امروز!

و شور خاصی تومه. مثل رنگ زرشکی عمیق. 

و به نظم نیازه تو زندگیم! وگرنه هیچ چیزی نمی شم.

اوه اولش که اومدم بنویسم می خواستم در مورد پریود بنویسم که تازه الآن یادم آمد. البته بعضی آدم ها اینجا بهش می گن «مریضی». که به نظر من خیلی اشتباهه. باحاله که بدنم خودش نظم داره و کارش رو می کنه. هر چند گاها چندش آور و سخته. یا اعصاب خرد کن که همیشه نمی تونم برم استخر. احساساتی ام انگار خیلی... که ذوق می کنم وقتی نزدیک میشه به ماهگرد ام.
این جذاب ترین مریضی هست به نظر من. نشان می ده سالم هستم. و زن.
زن باید رها باشه، مثل گیس اش در باد.

بدرود.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۷/۲۸
بانوش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی