روزگار شیرین

روزگار شیرین

زندگی من؛ زندگی زنی دور از وطنش ! (قبلا نوشته بودم نوجوانی دور از وطنش، بعد تازه جوانی، اما حالا زن جوانی شدم.)
وبلاگ من نقش دفترچه خاطراتی را دارد، که مطالبش را برای کسانی که علاقه به خواندنش دارند، باز و قابل دسترسی گذاشته ام.
بانوش.

دنیای متواضع

جمعه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۲۸ ب.ظ
سلام!
یه مدت وقتی ناراحت می شدم انتظار داشتند مطلب تنفر آمیزی بنویسم.. و خیلی اوقات این کار را همچنان در اینستاگرام می کنم.
ولی درستم نیست با تحدید ریختن آبرو یا خرد کردن فردی در عموم حس قدرت کنی.
هر چی.

امشب حس کردم زندگی اینجا عجیبه.
حالا می تونم بگم به این علت باهاش نمی خواهم رو به رو شوم و یا می توانم بگویم باید تجربه اش کنم و بیایم اینجا یک ترم. هر دو راه ممکن اند. احتمالا باهاش رو به رو می کنم خودم را!
ولی عجیه.
البته اینجا یه چیزی که هست کس و کاره.. یعنی فامیل. و عشقِ خیلی خالص.
ولی ده روز واقعا خیلی کم و کوتاه است!
فردا با مامان بابا میرم کاشان. و ابیانه. و قمصر.
دخترداییم هم برای دوشنبه دعوتم کرده دانشگاهش کرج. که به احتمال خیلی خیلی زیاد میرم! هم فاله هم تماشا.. اگه قسمت باشد دوست جانِ کرجی را هم خواهم دید.
متاسف هستم که وقتی می چرخم سر گیجه می گیرم. دوست داشتم می توانستم بچرخم و بچرخم و بچرخم.
بدرود!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۱۷
بانوش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی