روزگار شیرین

روزگار شیرین

زندگی من؛ زندگی زنی دور از وطنش ! (قبلا نوشته بودم نوجوانی دور از وطنش، بعد تازه جوانی، اما حالا زن جوانی شدم.)
وبلاگ من نقش دفترچه خاطراتی را دارد، که مطالبش را برای کسانی که علاقه به خواندنش دارند، باز و قابل دسترسی گذاشته ام.
بانوش.

بــــیــــســـت

چهارشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۱:۳۶ ق.ظ

سلام!

در حال تماشای عکس های سفر آخرم به ایران هستم که یادم افتاد چه زیاد است اینجا چیزی ننوشتم. و حسابی خوابم می آید!

اتفاق زیاد افتاده.. شاید مهم ترینش ورود من به سومین دهه ی زندگیم باشه. من بیست ساله شدم!

برای خودم هنوز نوشتن اش غریب است. بیست. بـــیـــســـت.
و آخرین لحظات نوزده سالگی عجیب بودند.. با گریه از نوجوانی و کودکی ام خداحافظی می کردم. و تا نیمه شب گذشت از ته دل خندیدم.

و ابراز احساسات کردم.

و شروع به کار برای جشنواره لومیکس. و دوربین کوچک به خودم هدیه دادم. و برادرم از سفر ایرانش با ماشینش برگشت. و یک عالمه اتفاق دیگه.

اما ادامه بدم به ویرایش عکس.
دلم برای تایپ کردن برایت تنگ شده بود.

دوباره دارم راستی می رم ایران.. سه هفته ی دیگه پرواز می کنم. یازده روز حدودا می مانم. داستان جشن های جذاب خِیرِ خانوادگی اند. بعد اش هم نصب عکس های نمایشگاهم. و خودِ لومیکس!

بدروذ!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۱/۲۵
بانوش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی