روزگار شیرین

روزگار شیرین

زندگی من؛ زندگی زنی دور از وطنش ! (قبلا نوشته بودم نوجوانی دور از وطنش، بعد تازه جوانی، اما حالا زن جوانی شدم.)
وبلاگ من نقش دفترچه خاطراتی را دارد، که مطالبش را برای کسانی که علاقه به خواندنش دارند، باز و قابل دسترسی گذاشته ام.
بانوش.

سفر های بهمنی

يكشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۴، ۰۱:۳۶ ق.ظ

سلام!

خیلی وقته خبری ازم نیست. و نمی دونم چرا نمی شه وبلاگم رو باز کنم..

عکاسی ام همچنان خیلی کمه. و یازده روز به اتمام سال میلادی بیشتر نمانده. و پنجشنبه کریسمسه.
چهارشنبه ی گذشته جشن کریسمس دانشگاهم بود و فوق العاده بود! بهترین جشن/پارتی ای بود که تا به حال تو زندگیم رفتم و خیلی لذت بردم. همه چیز داشت.. جوانی و موسیقی و رقص و دوستانم و عشق و نور های زیبا و مکالماتی که عاشقشونم، از اون مکالماتی که بهترین قسمتِ فیلم های سینمایی رو تشکیل می دهند و عمیق و فلسفی اند، با تماشا کردن آدم ها و فکر کردن و حس هایی که می پسندم... که شامل همون حس هایی هستند که مال قسمت های مورد علاقه ام از فیلم ها هستند. خیلی خوب بود و خاطره ی خیلی شیرینی شد برام.

از اتمام رمان آخری که خواندم، درمانده معلق هستم در امید یافتن داستانی که جذبم کنه. حوصله ی ادامه دادن داستان یوستین گودر رو ندارم چون ذهنم خیلی درگیرش میشه.

هفته ی پیش تو روانکاوی مشاورم گفت خدا رو شکر که فلسفه نخواندم. آخه اگر بعد از دو بار درخواست برای خواندن عکاسی خبری، شاید «فلسفه، هنر و مطبوعات» می خواندم.

هنوز عکس پس زمینه ی گوشیم، بعد از چهار سال، دختریست در حالتی از رقص باله. و عاشق اون عکس هستم.
جالبه به چی ها دل می بندیم. یا اونی که یه زنجیر چهار ساله گردنشه و می گه باش حال می کنه. یا دل بستگی من به دنیا.. یا... یا دلبستگی خانواده ام به ایران... زندگی تو غربته دیگه.. یکی از ذوق های بابا مثلا اینه که مستند یا مطلبی جدید در مورد ایران پیدا کنه و آن مطلب یا فیلم معمولا او را مغرور تر و موجب افزایش افتخارش میشه وقتی سازنده هایش غیر ایرانی باشند. مامان هم با این موضوع خوش حال میشه. بعد می شینن با افتخار فراوان به آن چیز ها می پردازند.

و حرف های جالبی در مورد نقش های خودم و خانوادم و دنیا هایمان می زنیم. زنیست دوست داشتنی.

با پسر ذکر شده در مطلبی قبلی، همچنان ارتباطم حفظ هست. راجع به گُهکاری ها نوشتیم و راستش این دفعه ی جدید که دوباره با هم ارتباط داریم، خیلی راحتتر هستم. یعنی بیشتر خودم هستم. احتمال زیاد دوستی مان معمولیه... و شاید برای همینه.. یا این که از دستش ناراحت بودم.. خلاصه خیلی رک تر باهاش هستم و اگر دلم بخواد فحشی بدم، ذهنم و خودم رو فیلتر نمی کنم و این نکته خیلی منو راحت کرده. نظر خودم رو نمی دونم.. نظر اون رو هم نمی دونم... می دونم که باهاش راحتم. مثل با بقیه دوستام. خوبه کلا. منتق اش رو دوست دارم. بحث هایمان رو. رک بودن هایمان رو. حرفاییش مثل «تو تو استخر بچه ها هم که بری، اونجا احتمال زیاد سونامی میاد.»
دو هفته ی پیش یه جشن رو عکاسی کردم و یکی از مسئول هایش مرا شب رساند خانه. راجع به چیز های متفاوتی حرف زدیم تا گفتم «مامانم که می گه من از آدم های پست خوشم میاد» و در مورد جناب م حرف زدیم و مسئول جان پرسید آیا موجب خنده ام می شود. اون موقع نمی دونستم چه جوابی دارم... چون خیلی وقت بود بعد از مدتی ارتباطی بیخود و قطعی ارتباط، دوباره داشتم باهاش آشنا می شدم. اما آره، کل کل های خنده داری داریم. و همین که با وجود این که بهش فکر می کنم، درگیرش نیستم خوبه. بُت نمی سازم. هر چه پیش آید، خوش آید. بعید می دونم دیدگاهی فرا تر از دوست معمولی داشته باشم بهش الآن دیگه. خلاصه اینطوریاست.

بلیط سفری به ایران را نیز خریدم. 24 دی تا 15 اسفند. منتظر و کنجکاوِ ماجرا ها و داستان های این سفر هستم.
قبل از آن هم می رم با دوستم پرتقال. روز سه شنبه احتمالا میاد خونه ام، چهارشنبه ارائه ام رو می بینه که فیلم هایمان را نشان می دهیم و با دوستان دانشگاهی ام آشنا خواهد شد، شبش احتمالا می ریم بِرِمِن و تو فرودگاه وقت کشی می کنیم تا ساعت 8:40 صبح به لیسابن پرواز کنیم. لیسابن می چرخیم تا شب بریم Ponta Delgada. شش روز پرتقالیم و بعد برمیگردیم. روز تولد کریستف دوباره خونه ایم و اگر سفر نباشه تولدش رو جشن می گیرم و پس فردا اش، میام ایران. عجب ماهی خواهد شد ای جانم.

با سلینا هم رابطه ام خیلی کم شده...

حرفی دیگه برای نوشتن ندارم.

بدرود!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۲۹
بانوش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی