روزگار شیرین

روزگار شیرین

زندگی من؛ زندگی زنی دور از وطنش ! (قبلا نوشته بودم نوجوانی دور از وطنش، بعد تازه جوانی، اما حالا زن جوانی شدم.)
وبلاگ من نقش دفترچه خاطراتی را دارد، که مطالبش را برای کسانی که علاقه به خواندنش دارند، باز و قابل دسترسی گذاشته ام.
بانوش.

باجه تلفنی قرمز

يكشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۶:۰۴ ب.ظ

سلام.

کلن رو به سلامتی پشت سر گذاشتم و سفر خوبی بود. امیدوار کننه برای پروژه ای جدی تر. و فهمیدم خیلی باید حواسم در ارتباط با جانباز جمع باشه و خودم را به موضوع خیلی حساسی نزدیک دارم می کنم. ادامه می دم!

و... تمایل به تکان خوردن دارم ولی برای دویدن هم لش بودم.. وقتی ناهار باقالی پلو با گوشت باشه در اصل یک هفته بی وقفه باید دوید، نه مثل من ولو بود.

آهان، نکته ای خیلی مهم:
چند روزِ اخیر خیلی آشفته بودم چون نمی دونستم سال آینده ام رو چگونه می خواهم بگذرانم. حالا فهمیدم: انشاالله ترم بعد کار می کنم و پول جمع می کنم، گواهینامه ام رو می گیرم و تابستان به بعد تا بهار ایران خواهم بود!
به خودم گفتم محرم دیگه ایران عکاسی می کنم!

بعد از یک قرن دوباره پشت میزم نشستم. و چشمم به عکس از اسکاتلند افتاد... باز هوس سفر کردم انگاری..

اکنون بالاخره شروع به کا باید کنم.
و بعد آماده کردن ارائه ام برای «تئوری عکاسی».

بدرود.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۰۳
بانوش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی