روزگار شیرین

روزگار شیرین

زندگی من؛ زندگی زنی دور از وطنش ! (قبلا نوشته بودم نوجوانی دور از وطنش، بعد تازه جوانی، اما حالا زن جوانی شدم.)
وبلاگ من نقش دفترچه خاطراتی را دارد، که مطالبش را برای کسانی که علاقه به خواندنش دارند، باز و قابل دسترسی گذاشته ام.
بانوش.

دایان پاییزی

شنبه, ۴ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۵۰ ق.ظ

سلام!

در رخت خواب هستم و دایان می خواند. صداشو آهنگش نوعی افتتاح کننده ی پاییزه. هوا کم کم سرد میشه، روز ها کوتاه، فضا ها نارنجی می شوند و نوشیدنی های گرم دوباره قدرشان دانسته می شه.
چقدر دوست دارم پاییز رو!
چند سال پیش، ماه رمضان هم در پاییز بود.. خیلی حسش خوب بود.

حسین میگه بلند شوم، آخه امروز می ریم کوه.

یکشنبه ی گذشته از ایران رسیدم این بلاد.
و دیروز چنین چیزی در فیسبوک نوشتم:
«اینکه هنوز دلم و ذهنم و دلخوشیم اونوره، بدیعیه.
و اینکه این آهنگ رو در اولین بارون پاییزی تهران پی در پی گوش دادم هم خاطره ی خیلی خوبیه.
هر چقدر اینجا خوبه، ولی به دل نمیشینه. یه جورایی در نقاشیه منظمش هیچ اتهادی نمی بینم... انگار یه جدول قائم الضاویه دارای رنگ های مختلف که همه بین شان خط های قطور جدول با سفیدی کاغذ جدایی ایجا کردند. هر رنگی تو خانه ی خودش میمونه. شاید برای دیگران چنین طرحی زیبا باشه، ولی روح منو نقش های دیوار های چهل ستون می لرزانند. وسلام!»

با پیشنهاد آهنگِ «ترانه ساز» از علی عظیمی.

بدرود

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۰۴
بانوش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی