روزگار شیرین

روزگار شیرین

زندگی من؛ زندگی زنی دور از وطنش ! (قبلا نوشته بودم نوجوانی دور از وطنش، بعد تازه جوانی، اما حالا زن جوانی شدم.)
وبلاگ من نقش دفترچه خاطراتی را دارد، که مطالبش را برای کسانی که علاقه به خواندنش دارند، باز و قابل دسترسی گذاشته ام.
بانوش.

رفته اسکاتلند

پنجشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۸، ۰۳:۴۷ ب.ظ

سلام!

دوست پسرم با دوستش رفته اسکاتلند. روز اول سفرش تا ۱۲ خوابیدم و بعد نان پختم، ماست درست کردم و شام برای مامان و بابام آماده کردم. اولش برام رفتن اش خیلی سخت بود. و سعی می کنم کم بهش پیام بدم که بتونه از طبیعت گردی لذت ببره.

این روز ها درگیرم با درست کردن وبسایتم و فکر کردن راجع به بهتر شدن در کارم. کار آزاد کردن خیلی سخت تر از چیزیه که فکر می کردم. و سرعت حرکت ام خیلی کند هست. امروز خشایار بهم پیشنهاد داد که باهاش همکاری کنم و یه آژانس عکس رو ترویج بدیم. می گفت می خواد تمام انرژیش رو بگذاره برای آژانس اش. و برعکس خیلی وقت ها که تو زندگیم نظر واقعیم رو نمی گم، گفتم که برای من پیشرفت شخصیم خیلی مهمه. ببینیم چی میشه.
بعضی وقت ها یاد سال گذشته می افتم که ح.ف. بود و یکی عالمه قول و وعده ی گنده و توش هیچی نبود. بعد به خودم می خندم که چه قدر جدی بود برام حرف هاش. و افسوس زمانی که گذاشتم را می خورم.

امروز یه نامه ای اومد که در نتیجه اش پول زیادی رو به دولت باید پرداخت کنیم. بعد از تماس تلفنی با مامان، چند دقیقه نشسته بودم رو پله های خونه. به شلوارم نگاه کردم و خرده های پوست روش ریخته بود.

یک  ساعت دیگه میرم فیزیوتراپی برای کمر دردم. بلکه خوب بشه.

این که خانه هایی هستند مثل خانه ی پدر و مادر بزرگ ها که همیشه کسی در آنجا هست، یک نعمت است.

بدرود.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۴/۲۰
بانوش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی