روزگار شیرین

روزگار شیرین

زندگی من؛ زندگی زنی دور از وطنش ! (قبلا نوشته بودم نوجوانی دور از وطنش، بعد تازه جوانی، اما حالا زن جوانی شدم.)
وبلاگ من نقش دفترچه خاطراتی را دارد، که مطالبش را برای کسانی که علاقه به خواندنش دارند، باز و قابل دسترسی گذاشته ام.
بانوش.

لبت کجاست که خواب چشم به راه است؟

چهارشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۷، ۰۱:۱۲ ق.ظ

سلام!

شاید دستیار عکاسِ نسبتا مشهوری بشم. دوست هام انگار تردید دارن، اما این موقعیتِ خیلی خوبیه برام!

آیا عکاس های بزرگ وقتی تو مرحله ی من بودند هم این قدر ذوق می کردند؟ من خیلی خوش حال شدم وقتی دیروز بهم زنگ زد.
کم کم، خودم را باور می کنم.. اعتماد به نفسم داره ایجاد میشه.

امروز رفتم دوباره پیش مشاورم و جلسه ی خوبی بود.

دیروز و امروز دلم برای م تنگ شد. چرا نشد که باشه؟! احتمالا هیچ وقت این رو نمی فهمم، ولی سالم تر می مونم! انگار معتادم و نباید برگردم سمت هروئین.. انگار هنوز بهش تعهدی دارم.. مسخره است! و امروز به این نتیجه رسیدم که رها اگر بکنم چیز ها و آدم ها رو، بهتر است. چون اگر مثلا بخوام افرادی که بهم لطمه زدند بفهمند من چه حسی داشتم، همیشه بهشون وابسته می مانم و اون ها می توانند به من لطمه بزنند. پس فاصله می گیرم! و این چیز بدی نیست!
خلاصه، گاه دلم برایش تنگ میشه هنوز. اما امیدوارم این درد ها را تحمل کنم و دیگر دلم برایش تنگ نشود.
امروز روز خیلی خوبی بود!

فردا نیز و کل این روز ها!

فقط یه مشکل کاری این روز ها درگیرم کرده که حل اش می کنم! عنم گرفته از این رفتار مسخره شون!

با دوستام دارم بیشتر به خودم عشق می ورزم. با هم یاد میگیریم چه قدر زنانگی زیباست.

اگر با کسی بازی می کنید، عیبی ندارد چون احمق نیست و خودش همبازی تان می شود. در این بازی ها شاید دل تون ربوده شه، شاید نشه. ولی قلبتون اگه گاه بلرزه به هر بهانه ی خوشی، اگه بدون هیچ بند و جدیتی بلرزه، دوباره احساس می کنید زندگی را. و خوب شیرین است نزدیک بودن به فردی و حس کردن گرمایش. و بدونیم که تا زمانی که در رابطه ای نیستیم و به کسی تعهدی نداریم، به کسی خیانت هم نمی کنیم. یه روانکاوم می گفت آدم فکر می کنه به همه ی خاندانش خیانت می کنه، مامان و باباش، خواهر برادرش و خاله ها و دایی ها و مادر پدر بزرگ هایش و... نمی خوام لذت هایم با احساس گناه خراب بشن. اونم حس گناهی که گناه نیست در اصل.
هر چند خیلی زود من از آدم ها خوشم میاد و بعد از م انگا هیچ رابطه ایم اون حجم از آتش عاشقی رو در من بوجود نمی آورند. ولی از مقدار کمِ پروانه های درون معده ام بعد از اون همه بی حسی و تاریکی، خیلی لذت می برم!

بدرود.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۳/۰۹
بانوش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی