روزگار شیرین

روزگار شیرین

زندگی من؛ زندگی زنی دور از وطنش ! (قبلا نوشته بودم نوجوانی دور از وطنش، بعد تازه جوانی، اما حالا زن جوانی شدم.)
وبلاگ من نقش دفترچه خاطراتی را دارد، که مطالبش را برای کسانی که علاقه به خواندنش دارند، باز و قابل دسترسی گذاشته ام.
بانوش.

کنار نوشت

چهارشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۶، ۰۲:۱۲ ب.ظ
سلام.
در دانشگاه دارم مجموعه ی ایران را آماده می کنم، قبل از این که دوباره بیایم. امروز آخرین محلت ارسال عکس برای لومیکس هست. دو سال پیش تصمیمم بود که دفعه ی بعد، منم شرکت کنم. الآن بی توجه به کیفیتِ کار، آن را دارم انجام می دهم.
و برای کلاس عکاسی مستند، از محل های کودکی ام عکس گرفته بودم.. سر کلاس از نتایج اخیرم گفتم که تصویرِ ما از کودکی مون خوبه، در حالی که اکثر آدم ها کودکی بدی داشتند. و متوجه ام که از هفته ی گذشته، حدود ده روز پیش، افسرده شده ام. طوری که بی دلیل می تونم در همه چیز منفی ببینم.
یکی از ترس هایم اینه که ارتباطم با واقعیت از بین بره. فکر کن... ولی نه. هنوز می دونم که این تنها دیدگاه من است و منطق عموم نیست. خلاصه. تمرین های مثبت اندیشی!
من و افسردگی باهم داریم زندگی می کنیم. من و او. کنار هم.
در ماه های گذشته، افسردگی و دیگر مشکلات روحی را بهتر فهمیدم. از گذشته ام عکس گرفتم و مدام بیشتر می فهمم. رفتار خودم و دیگران را، زخم شناسی کردم و حتی از افسردگی عکس گرفتم. باحاله :)
با خانه ی جدید کم کم دوست میشم. با قاعده ی دور از مرکز شهر زیستن مشکل دارم.

به کارم ادامه بدم.
بدرود
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۱۱/۱۱
بانوش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی