روزگار شیرین

روزگار شیرین

زندگی من؛ زندگی زنی دور از وطنش ! (قبلا نوشته بودم نوجوانی دور از وطنش، بعد تازه جوانی، اما حالا زن جوانی شدم.)
وبلاگ من نقش دفترچه خاطراتی را دارد، که مطالبش را برای کسانی که علاقه به خواندنش دارند، باز و قابل دسترسی گذاشته ام.
بانوش.

دیر یا زود‌ / سوخت و سوز‌

چهارشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۶، ۰۲:۳۹ ب.ظ

سلام.

امروز چهارمین جلسه ی رانندگی ام را داشتم و دنده عقب رفتم و پارک کردیم. نوع آموزش پارک دوبل تو ایران با اینجا فرق داشت. ایران کمجا تر یاد میگیریم پارک کردن رو. و این که... رفتم شلوار خریدم و جورابشلواری و یه ساپورت. شلوار ها رو دوست دارم. و فکر کنم عاشقِ جوراب شلواری شوم. به زودی یه شالگردن جدید خواهم گرفت :) اینو می نویسم چون در اصل شال های خیلی خیلی زیادی دارم، اما تنها دوتا از این شال گنده ها که میشه به عنوان پتو ازشون استفاده کرد.
و می دانی امروز هوسِ چه کردم؟ هوس کردم از فردی عکاسی کنم و داستان آرامی از زندگی اش تعریف کنم. یعنی برم خونه اش، پشت میزِ آشپزخانه اش بنشینیم و برایم صحبت کند. به خصوص در این روز های سردِ پاییز. چشم هم به هم بزنم، پاییز تمام شده و شب یلدا میشه و کریسمس و اتمامِ ترم و قبلش اسباب کشی به خانه ی جدیدِ والدین و بعد سفر!

این که من الآن بر روی مبل ولو شده ام و در آمدی ندارم، دلیل نمیشه آدم نا موفقی شوم. دیر یا زود داره، ولی سوخت و سوز نداره.
بالاخره این روز ها، باید خودجوش کار هایم را انجام دهم. دیده خواهند شد. پیش خواهد رفت. پیش خواهم رفت!

ادامه دهم به ادیتِ عکس های عروسیِ رفیق!

بدرود.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۸/۱۰
بانوش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی