روزگار شیرین

روزگار شیرین

زندگی من؛ زندگی زنی دور از وطنش ! (قبلا نوشته بودم نوجوانی دور از وطنش، بعد تازه جوانی، اما حالا زن جوانی شدم.)
وبلاگ من نقش دفترچه خاطراتی را دارد، که مطالبش را برای کسانی که علاقه به خواندنش دارند، باز و قابل دسترسی گذاشته ام.
بانوش.

سلام.

برای لذت بیشتر، با هدفون های موبایل جدیدم که خودش یک ماه و نیم در سفر هست، دارم آهنگ های taham رو می شنوم و رسیدم به یه ریمیکس اش به نام «خوش میگذره». این آهنگ ها، مقدار زیاد شنیده شوند رو مخ اند اما وقتی به موقع ی مناسب، با حال خوش شنیده شوند، لذتِ جذاب و نقداری جوادی دارند.

ای بیان عزیز! ازت خواهش می کنم مثل بلاگفا نشو! چند وقت پیش دیدم مطالب یک سال و نیم ام کلا پریده اند.
خلاصه! اگه مثل بلاگفا نشی خوبه و در سال های آینده، خواهیم به عقب با همین نوشته ها نگاه کرد.

من که شاید عکاس خوبی شوم، الآن ساعت یک ربع به چهار صبح با دامنی بلند و قرمز که در سن هجده شالگی چهل تومن از پاساژی در میدان هفت حوض تهران خریده ام (قبل اش همان هفته، از همان پاساژ یک روژ لب قرمز خریدم)، با تاپی مشکی، بر تختم در زیرزمینی در تهران نشسته ام. دارم به آهنگ های ناب گوش می دهم و زیر نور مهتابی آن طرف اتاق، عکس ویرایش می کنم. قبل تر هم دیروز عصر، بر همین تخت خواب بوده ام و بنا بر خواب، کلاس بکس را از دست دادم. سپس رفتم تا سر خیابان جمالزاده و رمز دوم کارت بانکم را فعال کردم و وسیله برای سالاد اولویه خریدم و در ادامه شب، سالاد اولویه درست کردم و مستند دیدم.

همه افراد موفق، از این شب های عجیب تجربه کرده اند و حتی خیلی عجیب تر از این! والله!

ادامه بدم به ویرایش!

راستی، دوباره چت ام با او را پاک کرده ام. شاید حسی که من به مرد های دیگه دارم را او به من داشت. هر چی. تصمیم دارم رشد کنم و قدم بر دارم. و یک تصمیم جدید بر مبنا با مذاکرات با یکی از دوستام: تیک زدن اشکالی ندارد، تا زمانی که احساس درگیر تیک نمی شود و فردی که با او تیک می زنی، لایق خنده هایت هست. و نکته ی خیلی مهم اینه که اگر هم با مردی بازی می کنی، طولانی مدت با او بازی نکن. عن نباشم :)

در کل، با خودم و مدلی که هستم راضی ام! باحاله.. اطرافیانم می گن روابط عمومی ام بالاست و اینگونه با افراد زیادی در ارتباط هستم اما اون هسته ی غنی ام رو تنها به آنانی که اهمیت دارند برایم، نشان می دهم. شاید هم گاه از بعضی ها سوء استفاده کردم چون نیاز به درد و دل کردن داشتم و با این کارم به آن ها این حس را دادم که ما خیلی نزدیک تر از آنی هستیم که در واقعیت من است. آدم بهتری خواهم شد و زنی نازنین :)

بدرود!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۳/۱۴
بانوش

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی