دنیای متواضع
جمعه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۲۸ ب.ظ
سلام!
یه مدت وقتی ناراحت می شدم انتظار داشتند مطلب تنفر آمیزی بنویسم.. و خیلی اوقات این کار را همچنان در اینستاگرام می کنم.
ولی درستم نیست با تحدید ریختن آبرو یا خرد کردن فردی در عموم حس قدرت کنی.
هر چی.
ولی درستم نیست با تحدید ریختن آبرو یا خرد کردن فردی در عموم حس قدرت کنی.
هر چی.
امشب حس کردم زندگی اینجا عجیبه.
حالا می تونم بگم به این علت باهاش نمی خواهم رو به رو شوم و یا می توانم بگویم باید تجربه اش کنم و بیایم اینجا یک ترم. هر دو راه ممکن اند. احتمالا باهاش رو به رو می کنم خودم را!
حالا می تونم بگم به این علت باهاش نمی خواهم رو به رو شوم و یا می توانم بگویم باید تجربه اش کنم و بیایم اینجا یک ترم. هر دو راه ممکن اند. احتمالا باهاش رو به رو می کنم خودم را!
ولی عجیه.
البته اینجا یه چیزی که هست کس و کاره.. یعنی فامیل. و عشقِ خیلی خالص.
ولی ده روز واقعا خیلی کم و کوتاه است!
فردا با مامان بابا میرم کاشان. و ابیانه. و قمصر.
دخترداییم هم برای دوشنبه دعوتم کرده دانشگاهش کرج. که به احتمال خیلی خیلی زیاد میرم! هم فاله هم تماشا.. اگه قسمت باشد دوست جانِ کرجی را هم خواهم دید.
متاسف هستم که وقتی می چرخم سر گیجه می گیرم. دوست داشتم می توانستم بچرخم و بچرخم و بچرخم.
بدرود!
۹۵/۰۲/۱۷