سلام!
الآن استانبولم. دیروز جایی که می خواستم عکاسی کنم، بهم اجازه نداد و خیلی غمگین و بی اعصاب بودم. بعد تصادفی بلیط یه کنسرت بهم هدیه داده شد. تنهایی رفتم رقصیدم. حس استقلال و قدرت و نشاط داشتم. و شب با چشمانی درخشان برگشتم اقامتگاهم. امروز دیگه آمادگی نه شنیدن را دارم.
و این که دارم سعی می کنم قلب و ذهنمو دیتاکس کنم از معشوقه ی ماه پیشم. می دونم، سریع مودم تغییر کرد نسبط به مطلب قبلیم. ولی ازم فاصله گرفته چند روزه. نمی فهمم که آیا کلا اینطوری به رابطه مون نگاه می کرد یا دلایلش چی هستند. اخیر یکی از همکارانم گفت که قبلا عکسی نمی گرفت از معشوقه هایش چون می ترسید رابطه اش با ثبت تصویر از بین بره. من فکر نمی کنم به خاطر اعلامِ احساسات تازه ام با عموم این اتفاق افتاد. ولی وقتی با عموم یه چیزی رو در میان میذارم، باید کِنِف شدنِ بعد اش را هم بهشون اعلام کنم. ولی کی اینو تجربه نکرده؟ همه مدام اتفاقاتِ کنف کننده برامون می افتند. و بعدش دوباره اتفاقات خوب که حال بدمونو بشوره ببره پایین. مگه نه؟
یه چیز دیگه ای که این وسط از خودم می پرسم اینه که آیا من آدم ها را اشتباه مطالعه می کنم؟
من مطمئن بودم که رفتار معشوقه ام صادقانه است، این که او جدی به رابطه ما می نگره و من براش اهمیت دارم. دیشب که برای خودم زیر آسمان و نور های آبی و قرمز و سفید میرقصیدم، حس کردم او نیز به من نمی خوره. شایدم می خورد، نمی دونم. شاید چون توجه اش را دوست داشتم، به خودم می گفتم که بهم می خوریم. آیا این که مردی اینستاگرام مرا در دوران آشنایی دنبال نکند، نکته ی منفی ای هست؟ نمی دانم. ولی به خودم قول دادم منتِ مردی را نکشم، چون می دونم خوبم.
به نظرم ما خیلی وقت ها برای درد نکشیدن به خودمون دروغ میگیم.
قرار بود صادق تر باشم. پس به قولم عمل می کنم.
دنبال کسی نمی دَوَم، مردی که بهم بی محلی کنه را از دایره ارتباطاتم خارج می کنم. چون وقت من و تو گرانبهاست. اینو یادمون باشه.
بدرود،